حاجی سلام، چطوری؟ احوالت؟
سال چهارم دانشگاه داره شروع میشه، هیچ وقت فکر نمیکردم اینطور بشه ولی اوضاع الان خیلی قاراشمیشه، حالا مفصلش رو بهت میگم. امیدوارم وقتی این رو میخونی اوضاعت روبراه باشه و فقط به این خزعبلات بشینی بخندی.
خلاصه اینکه قضیه معافی خدمتم رو هواست و درست نشده، نمیدونم میتونم برگردم یا نه. امتحان ورودی پزشکی هم خیلی سخته و فکر نکنم زورم بهش بره. اصلا از اولش خودت میدونی که من دوست داشتم مدرس علوم انسانی بشم، خیلی خیلی امیدوارم الان بهش رسیده باشی، تو اروپا، تو وطن.
یکی از رفیقای قدیمی دوران دبیرستان خیلی وقته که سراغی ازم نمیگیره و خلاصه گویی من رو فراموش کرده. هر چقدر سعی میکنم به رو خودم نیارم نمیشه و هر روز کمی بهش فکر میکنم.
بالکن هم که شده پر ته سیگار و چند تا قوطی آبجو، اصلا دل و دماغ تمیزکاریشون هم ندارم.
.شاید اصلا این یه نامه به آینده نباشه، بیشتر واسه اینه که خالی بشم، چون خیلی تحت فشارم.
خدایی اگه اون بالا هست ایشالا بهت کمک کنه.
میدونم که اهل موعظه نیستی ولی یادت باشه، تو گذشته زندگی نکن، حال اکنونت رو ببر و برو، جان مادرت برو دنبال کاری که دلت میخواد، هر چقدر هم فشار خانواده روت باشه.
دوستت دارم.
تو را من چشم در راهم.
Sign in to FutureMe
or use your email address
Create an account
or use your email address
FutureMe uses cookies.
Learn how we use cookies to improve your experience by reviewing our Terms of Service
Share this FutureMe letter
Copy the link to your clipboard:
Or share directly via social media:
Why is this inappropriate?