Press ← and → on your keyboard to move between
letters
سلام پریا
این نامه رو داری ده شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۲ و خوردهایه صبح مینویسی. رتبهی کنکورت اومده. ۳۲۶ . خیلی عالی نیست ولی باز هم اطرافیانت خیلی خوشحال شدن. حداقل از اینکه بقیه ناامید بشن در امان موندی🥲🥲🥲🥲.
ببین نمیدونم الآن که نامه رو دریافت میکنی اوضاعت چجوریه. فقط این رو بدون که من واقعا درموندهم. نمیدونم چی بخونم. میدونی که ما واقعا رشتههای مهندسی و تحقیقاتی رو دوست داریم. ولی میگن اینجا، مخصوصا واسه ما که دختریم بازار کار نداره. ولی مگه میشه دست کشید؟
هر کی ندونه ما میدونیم که چقدر این رشتهها و شغلها رو دوست داری. ولی الان داری فکر میکنی که اگه بعدا به خاطر نبود پول ازشون زده بشی چی؟ اگه نتونی نابرابریهای جنسیتی رو تحمل کنی چی؟ و هزاران اگهی دیگه.
ولی اگه یه چیز دیگه بخونی و همیشه دلت هوای علاقههات رو بکنه چی؟ منظورم اینه که مگه بابا کار نمیکنه؟ ولی آیا این باعث شده که تاریخ و باستانشناسی رو فراموش کنه؟ مگه همیشه تو دلش نمونده که ای کاش دانشگاه تاریخ میخوند؟ اگه تو دل تو هم بمونه چی؟
من واقعا امیدوارم که الان شاد باشی و من انتخاب درستی کرده باشم. ولی الان همه خوابن و تو خیلی خیلی استرس داری و با خودت میگی کاش مامان هیچوقت با دخترخالهای که طرز فکرش زمین تا آسمون با تو فرق داره و بیشتر به درآمد فکر میکنه حرف نمیزد تا ازش مشاوره بگیره.
و کاش هی شریف و کامپیوتر نمیکرد جلو همه آبرومون بره. بابا مادر من من رو چه به شریف؟ حتی رتبهی لازم هم ندارم
انقدر اذیتم نکن خواهشا. بهم استرس نده.
کاش میشد همهشون ساکت شن.
Sign in to FutureMe
or use your email address
Create an account
or use your email address
FutureMe uses cookies, read how
Share this FutureMe letter
Copy the link to your clipboard:
Or share directly via social media:
Why is this inappropriate?