Press ← and → on your keyboard to move between
letters
من آینده ی عزیز،
الان که اینو می نویسم، توی 6 شهریور 99 هستیم. تابستون داره تموم میشه. فردا آزمون قلمچی دارم ولی نمیتونم بخونم. احساس بدبختی و frustration میکنم. دلم میخواد با خیال راحت بشینم کتابمو بخونم، ولی نمیشه. دلم میخواد همه کتاب نمیخوندن. و دارم به خودم نامه می نویسم! پس واسم مهم نیست که چه برداشتی ممکنه بشه از حرفم. من از وقتی یادم میاد دیوانه ی کتاب خوندن بودم. هر چی دستم می رسید می خوندم. و حالا وضعیت طوری شده که هر کی از جاش بلند میشه اولش چهار تا کتاب از داستایوفسکی و بولکاگف برمیداره دستش.
تازه، با حنانه ام یه خرده کدورت داریم ظاهرا. احساس میکنم اونم فک میکنه من جوگیرم. شایدم فک نمیکنه. از هر چی ارتباط مجازیه منزجرم دیگه. قراره سال تحصیلی تو شاد! شروع بشه. یه هفته 8 روزم بیشتر نمونده.
من آینده ی عزیز، از یه طرف احساس وحشت شدیدی در مورد درس دارم. احساس میکنم اون جوری که باید نمیخونم (مشخصا!) و با این شرایط قرار نیست به چیزی که میخوام برسم.از اون ور نمیتونم کلا همه چی رو بذارم کنار و بچسبم به درس. نمیدونم چه خاکی باید بریزم سرم.
کاش می شد الان بشینم باهات حرف بزنم. واقعی، و حضوری. کاش می گفتی چیکار کردی. دلم میخواد یکی دیگه بیاد جای من زندگی کنه، یکی دیگه تصمیم بگیره، عواقبم یکی دیگه قبول کنه. آره دارم پادکست رواق رو گوش میدم. به سائق آزادی رسیدیم.
من آینده ی عزیز، واقعا شرایط سختی دارم. میدونم که در آینده ام زندگی قرار نیست بهشت شه، ولی به همین اندازه سخت خواهد بود؟
کاش می تونستم چیزی به جز پزشکی رو واسه خودم متصور شم.
ساعت داره 12 میشه. نمیتونم امروز رو کلا از دست بدم. میرم زیست و فیزیک و ریاضی بخونم. شاید قبلش یه خرده گریه کنم اصلا.
تا ساعت 12 شب درس میخونم. به تو قول دادم.
نمیدونم تو چه وضعیتی داری. فک کردن بهش سخته..
وقتی به این فک میکنم که شرایط تو به اینکه من امروز چیکار میکنم بستگی داره سخت ترم میشه.
میرم درس بخونم.
Sign in to FutureMe
or use your email address
Create an account
or use your email address
FutureMe uses cookies, read how
Share this FutureMe letter
Copy the link to your clipboard:
Or share directly via social media:
Why is this inappropriate?